خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازرسی کردن
[فعل]
perquisitionner
/pɛʀkizisjɔne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: perquisitionné]
[حالت وصفی: perquisitionnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بازرسی کردن
تفتیش کردن
1.Ils ont perquisitionné chez le père de la victime.
1. آنها خانه پدر قربانی را بازرسی کردند.
2.L'accès à cet immeuble est interdit car la police y perquisitionne.
2. ورود به این ساختمان ممنوع است زیرا پلیس اینجا [این محل را] را تفتیش میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
perquisition
perpétuité
perpétuer
perpétuellement
perpétuel
perron
perroquet
perruche
perruque
persan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان