خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وزن داشتن
2 . تاثیر گذاشتن
3 . سنجیدن
4 . وزن کردن
[فعل]
peser
/pəze/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته کامل: pesé]
[حالت وصفی: pesant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
وزن داشتن
سنگینی کردن، سنگین بودن
1.Ce sac pèse, je vais le lâcher.
1. این کیف سنگین است. ولش میکنم.
peser 2 kilos/beaucoup...
2 کیلو/خیلی... وزن داشتن
1. Cette caisse pèse beaucoup.
1. این جعبه خیلی وزن دارد. [سنگین است.]
2. Elle doit peser environ 40 kilos.
2. او باید حدود 40 کیلو وزن داشته باشد.
3. Elle pesait trois kilos à la naissance.
3. زمان تولد سه کیلو وزن داشت.
2
تاثیر گذاشتن
تاثیر داشتن
مترادف و متضاد
compter
importer
peser dans/sur quelque chose
روی/بر تاثیر گذاشتن
1. Le prix pèse beaucoup sur le choix des clients.
1. قیمت روی تصمیم مشتریها بسیار تاثیر دارد.
2. Leur appui a pesé lourd dans sa promotion.
2. حمایت آنها در پیشرفت او تاثیر زیادی داشت.
3. Son dernier argument a beaucoup pesé dans ma décision.
3. آخرین دلیلش تاثیر زیادی در تصمیمم داشتهاست.
4. Son opinion pèsera sur la décision finale.
4. نظرش روی تصمیم نهایی تاثیر خواهد گذاشت.
3
سنجیدن
بررسی کردن، سبک سنگین کردن
مترادف و متضاد
apprécier
mesurer
peser les avantages et les inconvénients/le pour et le contre...
محاسن و مزایا/معایب و مزایا... را سنجیدن
1. J'ai pesé les avantages et les inconvénients de ce poste.
1. من محاسن و معایب این شغل را سبک سنگین کردم.
2. Le banquier devrait peser tous les risques avant d'investir.
2. بانک باید قبل از سرمایهگذاری تمام ریسکها [خطرات] را بسنجد.
4
وزن کردن
کشیدن
peser quelque chose
چیزی را وزن کردن
1. Nous allons peser vos bagages.
1. ما قرار است چمدانهایتان را وزن کنیم.
2. Peux-tu me peser 200 grammes de farine ?
2. میتوانی 200 گرم آرد برایم بکشی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
pesanteur
pesant
perçant
pervertir
perversité
peseta
pessimisme
pessimiste
peste
peste noire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان