1 . وزن داشتن 2 . تاثیر گذاشتن 3 . سنجیدن 4 . وزن کردن
[فعل]

peser

/pəze/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته کامل: pesé] [حالت وصفی: pesant] [فعل کمکی: avoir ]

1 وزن داشتن سنگینی کردن، سنگین بودن

  • 1.Ce sac pèse, je vais le lâcher.
    1. این کیف سنگین است. ولش می‌کنم.
peser 2 kilos/beaucoup...
2 کیلو/خیلی... وزن داشتن
  • 1. Cette caisse pèse beaucoup.
    1. این جعبه خیلی وزن دارد. [سنگین است.]
  • 2. Elle doit peser environ 40 kilos.
    2. او باید حدود 40 کیلو وزن داشته باشد.
  • 3. Elle pesait trois kilos à la naissance.
    3. زمان تولد سه کیلو وزن داشت.

2 تاثیر گذاشتن تاثیر داشتن

مترادف و متضاد compter importer
peser dans/sur quelque chose
روی/بر تاثیر گذاشتن
  • 1. Le prix pèse beaucoup sur le choix des clients.
    1. قیمت روی تصمیم مشتری‌ها بسیار تاثیر دارد.
  • 2. Leur appui a pesé lourd dans sa promotion.
    2. حمایت آنها در پیشرفت او تاثیر زیادی داشت.
  • 3. Son dernier argument a beaucoup pesé dans ma décision.
    3. آخرین دلیلش تاثیر زیادی در تصمیمم داشته‌است.
  • 4. Son opinion pèsera sur la décision finale.
    4. نظرش روی تصمیم نهایی تاثیر خواهد گذاشت.

3 سنجیدن بررسی کردن، سبک سنگین کردن

مترادف و متضاد apprécier mesurer
peser les avantages et les inconvénients/le pour et le contre...
محاسن و مزایا/معایب و مزایا... را سنجیدن
  • 1. J'ai pesé les avantages et les inconvénients de ce poste.
    1. من محاسن و معایب این شغل را سبک سنگین کردم.
  • 2. Le banquier devrait peser tous les risques avant d'investir.
    2. بانک باید قبل از سرمایه‌گذاری تمام ریسک‌ها [خطرات] را بسنجد.

4 وزن کردن کشیدن

peser quelque chose
چیزی را وزن کردن
  • 1. Nous allons peser vos bagages.
    1. ما قرار است چمدان‌های‌تان را وزن کنیم.
  • 2. Peux-tu me peser 200 grammes de farine ?
    2. می‌توانی 200 گرم آرد برایم بکشی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان