خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سفارش (کسی را) کردن
[فعل]
pistonner
/pistɔnˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: pistonné]
[حالت وصفی: pistonnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سفارش (کسی را) کردن
(برای کسی) پارتیبازی کردن
informal
مترادف و متضاد
recommander
1.Il a été pistonné pour avoir ce travail.
1. سفارشش را برای آن کار کرد.
pistonner quelqu'un auprès de quelque part
سفارش کسی را در جایی کردن
Elle a pistonné son frère auprès du maire.
او سفارش برادرش را در شهرداری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
piston
pistolet-mitrailleur
pistolet
pistil
pister
pitance
piteusement
piteux
pitié
piton
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان