1 . قرار دادن 2 . جا دادن 3 . به کار گماردن (در جایی) 4 . سرمایه‌گذاری کردن 5 . نشستن 6 . شغل پیدا کردن
[فعل]

placer

/plase/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: placé] [حالت وصفی: plaçant] [فعل کمکی: avoir ]

1 قرار دادن گذاشتن

  • 1.Elle place un vase sur la cheminée.
    1. او یک گلدان روی شومینه می‌گذارد.
  • 2.J'ai placé la balle de golf sur le tee.
    2. من توپ گلف را روی تی (مخصوص قرار دادن توپ گلف) قرار دادم.

2 جا دادن

3 به کار گماردن (در جایی) وارد (جایی) کردن

4 سرمایه‌گذاری کردن

5 نشستن قرار گرفتن (se placer)

6 شغل پیدا کردن مشغول به کار شدن (se placer)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان