خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاشتن
2 . موفق نشدن
3 . برپا کردن
[فعل]
planter
/plɑ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: planté]
[حالت وصفی: plantant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کاشتن
1.Elle a planté des fleurs dans son jardin.
1. او در باغچهاش گلهایی کاشته است.
2.On plante les tomates après le 15 mai.
2. ما بعد از 15ام مه گوجهفرنگی میکاریم.
2
موفق نشدن
شکست خوردن
(se planter)
1.Elle s'est plantée à son examen.
1. او در امتحانش موفق نشده است.
3
برپا کردن
1.Mon ami a planté sa tente au milieu du jardin.
1. دوستم چادرش را در میان باغ برپا کرده است.
2.Planter la tente.
2. برپا کردن چادر.
تصاویر
کلمات نزدیک
plante
plantation
plantaire
plant
planquer
plantureux
planète
plané
planétaire
plaquage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان