خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ول کردن
2 . تکل زدن
[فعل]
plaquer
/plake/
فعل گذرا
[گذشته کامل: plaqué]
[حالت وصفی: plaquant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ول کردن
ترک کردن، رها کردن
1.Elle a plaqué son ami parce qu'elle voulait être seule.
1. او دوستش را ترک کرد چون میخواست تنها باشد.
2.Paul l'a plaquée sans aucune explication.
2. "پل" بدون هیچ توضیحی او را ول کرد.
2
تکل زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
plaque à gâteaux
plaque de but
plaque d'immatriculation
plaque
plaquage
plaquette
plaqué
plastic
plasticage
plastie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان