خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غرق شدن (مجازی)
2 . غرق شدن (مجازی)
[فعل]
plonger
/plɔ̃ʒe/
فعل وجهی
فعل گذرا
[گذشته کامل: plongé]
[حالت وصفی: plongeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
غرق شدن (مجازی)
فرو رفتن
1.Elle plonge tous les matins dans ses dossiers.
1. او هر صبح در پروندههایش غرق میشود.
2
غرق شدن (مجازی)
فرو رفتن
(se plonger)
1.Je me suis plongé dans ce roman.
1. من در این رمان غرق شدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
plongeon
plongeoir
plonge
plombier
plomberie
plongeur
plongée
plongée en apnée
plongée libre
plongée sous-marine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان