خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عروسک
2 . تیکه
3 . انگشت باندپیچیشده
[اسم]
la poupée
/pupe/
قابل شمارش
مونث
1
عروسک
1.Les petites filles aiment jouer à la poupée.
1. دختربچهها بازی کردن با عروسک را دوست دارند.
2.Lorsque j'étais enfant, je jouais avec ma poupée.
2. هنگامی که بچه بودم، با عروسکم بازی میکردم.
2
تیکه
لعبت، جیگر
informal
3
انگشت باندپیچیشده
informal
تصاویر
کلمات نزدیک
pouponner
poupon
poupe
poumon
pouls
pour
pour achever le tableau
pour cent
pour des prunes
pour trois fois rien
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان