خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشداوری
2 . تعصب
[اسم]
le préjugé
/pʀeʒyʒe/
قابل شمارش
مذکر
1
پیشداوری
1.Donc, nous allons décider, sans préjugé.
1. پس ما تصمیم خواهیم گرفت، بدون پیشداوری.
2.Une personne ouverte d'esprit aborde les gens sans préjugés.
2. یک فرد آزاد اندیش بدون پیشداوری به مردم نزدیک میشود [با مردم ارتباط برقرار میکند].
2
تعصب
تبعیض
1.Elle a toujours combattu les préjugés raciaux.
1. او همیشه علیه تبعیضهای نژادی مبارزه کرده است.
2.Ses préjugés sont sans fondements.
2. تعصباتش بیپایه و اساس هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
préjuger
préjudiciable
préjudice
préinscription
préhistorique
prélasser
prélat
prélavage
prélever
préliminaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان