خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آمادهسازی
[اسم]
la préparation
/pʀepaʀasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
آمادهسازی
آمادگی، تدارک
1.Courir un marathon sans préparation est une idée ridicule.
1. دویدن در یک ماراتن بدون آمادگی فکر مسخرهای است.
2.La préparation de cette recette nécessite de la minutie.
2. آمادهسازی این دستور غذایی به دقت زیادی نیاز دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
préparatifs
préparateur
préoccuper
préoccupation
préoccupant
préparation médicale
préparatoire
préparer
prépondérance
prépondérant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان