خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهار
[اسم]
le printemps
/pʀɛ̃tɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: printemps]
1
بهار
le printemps arrive/débute/fini...
بهار میرسد/شروع میشود/تمام میشود...
1. L'hiver est fini, le printemps arrive.
1. زمستان تمام شدهاست، بهار میرسد.
2. Le printemps débute dès la mi-mars.
2. بهار از نیمه (ماه) مارس شروع میشود.
fêter ses seize/quinze... printemps
شانزدهمین/پانزدهمین... بهار خود را جشن گرفتن
Elle a fêté ses seize printemps.
او شانزدهمین بهارش را جشن گرفتهاست. [جشن شانزده سالگیاش را گرفتهاست.]
au printemps
در بهار
Au printemps, il fait du soleil ici.
در بهار، هوا این جا آفتابی است.
au printemps de sa vie
در بهار عمرش [در زمان جوانیاش]
Il est arrivé à faire le tour du monde au printemps de sa vie.
او در بهار عمرش توانست دور دنیا را بگردد.
un printemps tardif/précoce
بهار دیررس/زودرس
تصاویر
کلمات نزدیک
printanier
principe
principauté
principalement
principal
prion
prioritaire
priorité
pris
prise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان