خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تولید
[اسم]
la production
/pʁɔ.dyk.sjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تولید
محصول
1.La production de l'usine a chuté depuis que le nouveau directeur a pris la relève.
1. تولید کارخانه تنزل یافت، از وقتی که مدیر جدید جایگزین شد.
2.La production du son
2. تولید صدا
تصاویر
کلمات نزدیک
productif
producteur
prodiguer
prodigue
prodigieux
productivité
produire
produit
produit d'entretien
produit laitier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان