خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمیز
2 . خاص خود
3 . صحیح
4 . درستکار
[صفت]
propre
/pʀɔpʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: propre]
[جمع مونث: propres]
[جمع مذکر: propres]
1
تمیز
پاک، پاکیزه
مترادف و متضاد
immaculé
impeccable
maculer
malpropre
sale
sac/mains... propre(s)
کیف/دستهای... تمیز
1. C'est mon dernier pyjama propre.
1. این آخرین پیژامه تمیز من هست.
2. L'énergie solaire est une énergie propre.
2. انرژی خورشیدی؛ انرژی پاک است.
3. Laisse-moi te sortir une serviette propre.
3. اجازه بده یک دستمال تمیز برایت دربیاورم.
4. Sa cuisine est toujours très propre.
4. آشپزخانه او همیشه تمیز [پاکیزه] است.
2
خاص خود
خاص
مترادف و متضاد
caractéristique
distinctif
particulier
commun
universel
propre son/mot...
صدا/کلمه... خاص
1. Ce sont ses propres mots.
1. اینها کلمات خاص خود اوست.
2. Dans votre propre intérêt, triez les déchets.
2. در سود خاص خودت، ضرر را حذف کن.
3
صحیح
درست، مناسب
مترادف و متضاد
convenable
correct
exact
méticuleux
soigné
réparation/terme... propre
تعمیر/اصطلاح... درست
1. Bravo ! C'est un travail propre.
1. آفرین. این کار درستی است.
2. C'est le terme propre pour nommer son attitude.
2. این اصطلاح درستی است برای تعیین رفتارش.
4
درستکار
شریف، درست
مترادف و متضاد
intègre
probe
malhonnête
un homme/une femme... propre
مردی/زنی... درستکار
1. C'est un homme propre.
1. او مردی درستکار است.
2. Mon père est propre dans tous les cas.
2. پدرم در هر حال درستکار است.
تصاویر
کلمات نزدیک
proposition
proposer
propos
proportionner
proportionnelle
proprement
propreté
propriétaire
propriété
propriétés immobilières
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان