[فعل]

proposer

/pʀɔpoze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: proposé] [حالت وصفی: proposant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پیشنهاد کردن پیشنهاد دادن

مترادف و متضاد présenter suggérer
proposer quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی پیشنهاد دادن
  • 1. Il lui a proposé une boisson.
    1. به او پیشنهاد یک نوشیدنی داد.
  • 2. Je voudrais vous proposer une sortie, Agnès.
    2. می‌خواستم به شما پیشنهاد رفتن به بیرون [گردش] را بدهم، "آنیس".
proposer quelque chose
چیزی را پیشنهاد دادن
  • 1. Elle propose mille euros pour cet ordinateur.
    1. او برای این کامپیوتر هزار یورو پیشنهاد می‌دهد.
  • 2. Quelle solution proposez-vous ?
    2. چه راه‌حلی را پیشنهاد می‌دهید؟
proposer de faire quelque chose
پیشنهاد انجام کاری را دادن
  • 1. Je te propose de croire en moi.
    1. به تو پیشنهاد می‌کنم که به من اعتماد کنی.
  • 2. Proposez-lui de faire attention à toi.
    2. بهش پیشنهاد بدهید به تو توجه کند.

2 در نظر داشتن برنامه داشتن (se proposer)

مترادف و متضاد envisager projeter
se proposer de faire quelque chose
انجام برنامه‌ای را در نظر داشتن
  • 1. Elle se propose d'annoncer sa candidature dès demain.
    1. او در نظر دارد که کاندیدا شدنش را از فردا اعلام کند.
  • 2. Je me propose de continuer mes études.
    2. در نظر دارم که تحصیلاتم را ادامه بدهم.

3 منتصب شدن پستی دارا شدن (se proposer)

se proposer pour le poste
در پستی منتصب شدن
  • 1. Elle s'est proposée pour le poste de caissière.
    1. او در پُست صندوق‌داری منتصب شد.
  • 2. Je me propose pour le poste de traduction.
    2. در پست مترجمی منتصب می‌شوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان