خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موقت
[صفت]
provisoire
/pʀɔvizwaʀ/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: provisoire]
[جمع مونث: provisoires]
[جمع مذکر: provisoires]
1
موقت
موقتی
1.Cette solution est provisoire.
1. این راه حل موقت است.
2.Le refuge offre un logement provisoire aux sans-abri.
2. پناهگاه یک محل سکونت موقتی به بیپناهان ارائه میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
provision
proviseur
provincial
province
providentiel
provisoirement
provocant
provocateur
provocation
provoquer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان