خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بوی بد
[اسم]
la puanteur
/pɥɑ̃tœʀ/
قابل شمارش
مونث
1
بوی بد
بوی گند
1.L'odeur de l'œuf pourri est une puanteur.
1. بوی تخم مرغ فاسد یک بوی گند است.
2.La puanteur dans la porcherie était atroce.
2. بوی بد داخل خوکدانی افتضاح بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
puant
pu
ptt
psyché
psychothérapie
pub
puberté
pubis
public
publication
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان