خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحقق بخشیدن
2 . پی بردن
3 . عملی کردن
4 . کارگردانی کردن
5 . نقد کردن
6 . محقق شدن
7 . شکوفا شدن [استعارهای]
[فعل]
réaliser
/ʀealize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: réalisé]
[حالت وصفی: réalisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تحقق بخشیدن
محقق کردن
مترادف و متضاد
accomplir
concrétiser
exécuter
réaliser un rêve/souhait
رویایی/آرزویی را تحقق بخشیدن
1. Grâce à l'argent qu'ils ont gagné au Loto, ils vont enfin pouvoir réaliser leur rêve.
1. به یمن پولی که در لاتاری بردهاند، بالأخره میتوانند آرزویشان را محقق کنند.
2. Nous modifions nos activités pour réaliser nos objectifs.
2. ما فعالیتمان را تغییر میدهیم تا به اهدافمان تحقق ببخشیم.
2
پی بردن
فهمیدن
مترادف و متضاد
comprendre
saisir
réaliser (que)
فهمیدن (که)
1. L'enfant a soudain réalisé que ce n'était qu'un mauvais rêve.
1. بچه ناگهان فهمید که این فقط یک خواب بد بودهاست.
2. La sportive a encore du mal à réaliser qu'elle a battu la championne olympique.
2. ورزشکار هنوز نتوانسته بود بفهمد که قهرمان المپیک شدهاست.
3. Nous n'avions pas réalisé la gravité de son état.
3. ما به وخامت اوضاعش پی نبرده بودیم.
3
عملی کردن
مترادف و متضاد
faire
pratiquer
réaliser un projet/l'opération
برنامهای/کاری را... عملی کردن
1. Ils ont réalisé leur projet.
1. برنامهشان را عملی کردند.
2. La fusion nous permet de réaliser des économies d'échelle.
2. این یکی شدن به ما اجازهی عملی کردن (پروژه) اقتصاد کلان را میدهد.
4
کارگردانی کردن
réaliser un film
فیلمی را کارگردانی کردن
1. Il a réalisé plusieurs courts-métrages.
1. او چندین فیلم کوتاه را کارگردانی کردهاست.
2. J'aimerais réaliser des documentaires.
2. دوست دارم چندین مستند را کارگردانی کنم.
5
نقد کردن
فروختن، به پول تبدیل کردن
مترادف و متضاد
liquider
vendre
réaliser quelque chose
چیزی را نقد کردن
1. Je veux réaliser mon ordinateur.
1. میخواهم کامپیوترم را نقد کنم. [بفروشم]
2. Réalisons un portefeuille d'actions.
2. باید سهام را نقد کنیم.
6
محقق شدن
به حقیقت پیوستن
(se réaliser)
مترادف و متضاد
s'accomplir
se concrétiser
1.J'espère que ton souhait se réalisera.
1. امیدوارم که آرزویت محقق شود.
2.Je sais que ton projet se réalisera.
2. میدانم که برنامهات محقق میشود.
7
شکوفا شدن [استعارهای]
پیشرفت کردن
(se réaliser)
مترادف و متضاد
s'épanouir
1.Il s'est réalisé au contact de gens intelligents.
1. او در اثر ارتباط با افراد باهوش پیشرفت کرد.
2.La sculptrice s'est réalisée dans son œuvre.
2. مجسمهساز در آن اثرش شکوفا شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
réalisation
réalisateur
réalisable
réagir
réaffirmer
réalisme
réaliste
réalité
réalité augmentée
réalité virtuelle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان