خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسید
[اسم]
le récépissé
/ʀesepise/
قابل شمارش
مذکر
1
رسید
قبض
1.J'ai dû signer le récépissé pour obtenir le colis.
1. من برای گرفتن بسته باید رسید را امضا میکردم.
2.J'ai gardé les récépissés de la banque.
2. من رسیدهای بانک را نگه داشتهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
récuser
récurrent
récurer
récupérer
récupération
rédacteur
rédacteur en chef
rédaction
rédactionnel
rédemption
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان