خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پاداش
[اسم]
la récompense
/ʀekɔ̃pɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
پاداش
جایزه
1.J'ai reçu une récompense pour mes bons résultats à l'école.
1. برای نتایج درخشانم در مدرسه یک پاداش [جایزه] دریافت کردم.
2.La police offre une récompense de 50 000 $ pour la capture du bandit.
2. پلیس برای دستگیری تبهکار یک جایزه 50000 دلاری میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
récolter
récolte
réclusion
réclamer
réclame
récompenser
réconciliation
réconcilier
réconfort
réconfortant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان