خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آشتی
[اسم]
la réconciliation
/ʀekɔ̃siljasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
آشتی
مصالحه، سازش
1.J'ai aidé à la réconciliation de ces deux personnes.
1. من به آشتی این دو نفر کمک کردم.
2.La réconciliation des deux parties a pris des heures.
2. مصالحهی دو جناح ساعتها طول کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
récompenser
récompense
récolter
récolte
réclusion
réconcilier
réconfort
réconfortant
réconforter
récrier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان