خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سر و سامان دادن
2 . دوره نقاهت گذراندن (بعد از بیماری)
3 . وصل کردن
4 . به حال اول برگرداندن
[فعل]
rétablir
/ʀetabliʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rétabli]
[حالت وصفی: rétablissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سر و سامان دادن
1.C'est une stratégie destinée à rétablir la situation financière de l'entreprise
1. این تدبیری برای سر و سامان دادن به وضعیت مالی شرکت است.
2.Le nouveau ministre a rétabli l'économie troublée du pays.
2. وزیر جدید اقتصاد مشکلدار کشور را سر و سامان داد.
2
دوره نقاهت گذراندن (بعد از بیماری)
بهتر شدن، بهبود یافتن
(se rétablir)
1.Le patient se rétablit lentement.
1. بیمار به کندی دوره نقاهت را میگذراند.
2.Mon père s'est vite rétabli après son accident.
2. پدرم بعد از تصادفش سریع بهبود یافته است.
3
وصل کردن
1.Le courant a été rétabli.
1. جریان برق وصل شد.
4
به حال اول برگرداندن
1.Rétablir les communications
1. ارتباطات را به حال اول برگرداندن
تصاویر
کلمات نزدیک
résurrection
résurgence
résumé
résumer
résulter
rétablissement
rétamer
rétention
réticence
réticent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان