1 . کوتاه کردن 2 . کوتاه شدن
[فعل]

raccourcir

/ʀakuʀsiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: raccourci] [حالت وصفی: raccourcissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کوتاه کردن

  • 1.Elle demande à la couturière de raccourcir sa robe.
    1. او از خیاط می‌خواهد که پیراهنش را کوتاه کند.
  • 2.J'ai fait quelques changements pour raccourcir le texte.
    2. برای کوتاه کردن متن چندین تغییر انجام دادم.
  • 3.Raccourcir un peu les pointes
    3. نوک موها را کمی کوتاه کردن

2 کوتاه شدن

  • 1.Les jours commencent à raccourcir.
    1. روزها دارند کوتاه می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان