خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جمع کردن
2 . از زمین برداشتن
3 . مچاله شدن
4 . افتادن
[فعل]
ramasser
/ʀamɑse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: ramassé]
[حالت وصفی: ramassant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
جمع کردن
چیدن
مترادف و متضاد
collecter
ramasser quelque chose
چیزی را جمع کردن [چیدن]
1. Allons ramasser les champignons.
1. برویم قارچ بچینیم.
2. Ces bénévoles ramassent des vêtements pour une association.
2. این خیرین برای انجمنی، لباس جمع میکنند.
3. La petite fille ramasse ses jouets avant de se coucher.
3. دختر کوچک اسباببازیهایش را قبل خوابیدن جمع میکند.
Ramasser ses forces
قوای خود را جمع کردن
2
از زمین برداشتن
برداشتن
Ramasser quelque chose
چیزی را برداشتن
1. J'ai ramassé ton livre.
1. من کتاب تو را از زمین برداشتم.
2. Je ramasse le crayon que mon fils a fait tomber.
2. من مدادی که پسرم به زمین انداخته است را برمیدارم.
3
مچاله شدن
در خود جمع شدن، گوله شدن
(se ramasser)
1.Le hérisson se ramasse dès qu'on le touche.
1. به محض اینکه به جوجهتیغی دست میزنیم، در خودش جمع میشود.
4
افتادن
زمین خوردن
(se ramasser)
1.Elle s'est ramassée à cause du verglas.
1. زمین یخ بسته بود به همین خاطر زمین خورد. [به خاطر یخزدگی، زمین خورد.]
تصاویر
کلمات نزدیک
ramassage
ramage
ramadan
rallye
rallonger
ramasseur de balles
ramassis
ramassé
rambarde
rame
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان