1 . نزدیک کردن
[فعل]

rapprocher

/ʀapʀɔʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rapproché] [حالت وصفی: rapprochant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نزدیک کردن

  • 1.Cette victoire rapproche l'équipe du titre de champion.
    1. این بُرد تیم را به عنوان قهرمانی نزدیک می‌کند.
  • 2.J'ai un peu rapproché la télé parce que je n'arrivais pas à lire les sous-titres.
    2. من کمی تلویزیون را (به خودم) نزدیک کردم چون نمی‌توانستم زیرنویس‌ها را بخوانم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان