خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منعکس کردن
2 . نشان دادن
3 . منعکس شدن
4 . آشکار شدن
[فعل]
refléter
/ʁəfletˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: reflété]
[حالت وصفی: reflétant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
منعکس کردن
بازتاباندن
1.Miroir polie qui reflètent la lumière
1. آینه صیقلی که نور را منعکس میکند
2
نشان دادن
آشکار کردن، بیانگر (چیزی) بودن
1.Mes paroles reflétaient donc mes sentiments.
1. سخنانم احساساتم را نشان میدادند.
3
منعکس شدن
(se refléter)
4
آشکار شدن
نمایان شدن
(se refléter)
تصاویر
کلمات نزدیک
reflux
refluer
reflet
refermer
refaire
refonte
reforestation
reformer
refoulement
refouler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان