1 . ملحق شدن 2 . بهم ملحق شدن
[فعل]

rejoindre

/ʀ(ə)ʒwɛ̃dʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: rejoint] [حالت وصفی: rejoignant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ملحق شدن پیوستن، رسیدن

  • 1.Il est parti plus tard mais il a réussi à nous rejoindre.
    1. او دیرتر رفت اما موفق شد به ما ملحق شود.
  • 2.Je l'ai rejointe directement au cinéma.
    2. من مستقیما در سینما به او ملحق شدم.
  • 3.Malgré les embouteillages, elle a rejoint son bureau en moins de 30 minutes.
    3. علی‌رغم ترافیک‌ها، او در کمتر از 30 دقیقه به محل کارش رسید.

2 بهم ملحق شدن بهم پیوستن، همدیگر را دیدن (se rejoindre)

  • 1.Demain, on se rejoint directement au cinéma ?
    1. فردا ما مستقیما در سینما همدیگر را می‌بینیم؟
  • 2.Ils vont se rejoindre dans la ville.
    2. آنها در شهر بهم خواهند پیوست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان