خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (دوباره) انداختن
2 . احیا کردن
[فعل]
relancer
/ʀ(ə)lɑ̃se/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: relancé]
[حالت وصفی: relançant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(دوباره) انداختن
دوباره پرتاب کردن
1.Il a relancé la balle plusieurs fois à son chien.
1. او چندین بار توپ را برای سگش انداخت.
2.Le joueur de tennis relance la balle.
2. بازیکن تنیس توپ را دوباره پرتاب میکند.
2
احیا کردن
دوباره زنده کردن
1.Cette mesure vise à relancer l'économie.
1. این اقدام قصد دارد اقتصاد را احیا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
relance
relais
rejouer
rejoindre
rejeton
relater
relatif
relatif à
relation
relation amoureuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان