خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دارو
2 . چاره
[اسم]
le remède
/ʀ(ə)mɛd/
قابل شمارش
مذکر
1
دارو
دوا
1.Plantes utilisées comme remèdes.
1. گیاهان استفاده شده به عنوان دارو.
2.Sa grand-mère lui a conseillé ce vieux remède contre sa grippe.
2. مادربزرگش این داروی قدیمی را در مقابله با سرماخوردگیاش به او توصیه کرده است.
2
چاره
علاج، راهحل
تصاویر
کلمات نزدیک
remâcher
remuer ciel et terre
remuer
remue-ménage
remuant
remédier
remémorer
renaissance
renaissant
renard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان