خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بالا آمدن
2 . تلهاسکی
[اسم]
la remontée
/ʀ(ə)mɔ̃te/
قابل شمارش
مونث
1
بالا آمدن
بالا آوردن
1.La remontée du fond de la grotte a été longue et difficile.
1. بالا آمدن از اعماق غار، طولانی و سخت بود.
2.La remontée du seau du fond du puits a été difficile.
2. بالا آوردن سطل از عمق چاه سخت بود.
2
تلهاسکی
1.Prenez la remontée jusqu'au sommet.
1. تا قله تلهاسکی سوار شوید.
تصاویر
کلمات نزدیک
remontrer
remontrance
remontoir
remonter
remonte-pente
remontées mécaniques
remords
remorquage
remorque
remorquer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان