خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هم زدن
2 . حرکت دادن
3 . منقلب کردن
4 . تکان خوردن
5 . خود را تکان دادن
6 . دست به کار شدن
[فعل]
remuer
/ʁəmye/
فعل گذرا
[گذشته کامل: remué]
[حالت وصفی: remuant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
هم زدن
قاطی کردن
remuer quelque chose
چیزی را هم زدن
1. Avec la cuillère, il remue le sucre dans son café.
1. با قاشق او شکر را در قهوهاش هم میزند.
2. Le cuisinier remuait la soupe avec une cuillère en bois.
2. آشپز سوپ را با یک قاشق چوبی هم میزد.
2
حرکت دادن
تکان دادن
مترادف و متضاد
bouger
remuer quelque chose
چیزی را تکان دادن
1. Arrête de remuer ta chaise !
1. انقدر صندلیت را تکان نده.
2. Remuer les lèvres
2. لبها را تکان دادن
3
منقلب کردن
از این رو به آن رو کردن
مترادف و متضاد
bouleverser
remuer quelqu'un
کسی را منقلب کردن
1. Avocat qui remue son auditoire.
1. وکیلی که شنوندگان را منقلب میکند.
2. Ce discours a remué l'assistance.
2. این سخنرانی، دستیار را منقلب کرد.
4
تکان خوردن
جنبیدن
1.Elle remue beaucoup lorsqu'elle dort.
1. وقتی میخوابد خیلی تکان میخورد.
2.Femme enceinte qui sent son enfant remuer.
2. زنی حامله که حس میکند بچهاش تکان میخورد.
3.Il ne peut rester sans remuer.
3. نمیتواند بدون تکان نخوردن باقی بماند.
4.Un oiseau blessé qui remue encore.
4. پرندهای زخمی که هنوز تکان میخورد.
5
خود را تکان دادن
تکان خوردن، جنبیدن
(se remuer)
1.Allons, remue-toi !
1. یالا، خودت را تکان بده.
6
دست به کار شدن
تلاش کردن
(se remuer)
1.L'Italie ne remua pas seule; toutes les nations tributaires avaient pris les armes.
1. ایتالیا به تنهایی دست به کار نشد، همه ملتهای وابسته اسلحه به دست شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
remue-ménage
remuant
rempoter
remporter un prix
remporter
remuer ciel et terre
remâcher
remède
remédier
remémorer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان