خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خویشتنداری
[اسم]
la retenue
/ʀ(ə)təny/
قابل شمارش
مونث
1
خویشتنداری
خودداری، خویش انضباطی
1.J'étais en colère, mais j'ai fait preuve de retenue.
1. من عصبانی بودم، اما خویشتن داری از خود نشان دادم [خویشتنداری کردم].
2.Sans aucune retenue.
2. بدون هیچ خودداریای.
تصاویر
کلمات نزدیک
retentissement
retentissant
retentir
retenir l’attention
retenir
retirer
retiré
retomber
retombées
retordre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان