Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . به خاطر سپردن
2 . نگهداشتن
3 . رزرو کردن
4 . پذیرفتن
5 . جلوی (کسی یا چیزی) را گرفتن
6 . کسر کردن
7 . خود را بند کردن
8 . جلوی خود را گرفتن
9 . بند کردن
10 . جلب کردن (توجه و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
retenir
/ʀ(ə)təniʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: retenu]
[حالت وصفی: retenant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به خاطر سپردن
حفظ کردن، به یاد آوردن
مترادف و متضاد
souvenir
oublier
retenir quelque chose
چیزی را به خاطر سپردن
1. Excusez-moi, je n'ai pas retenu votre nom.
1. ببخشید، اسمتان را به یاد نیاوردم.
2. L'étudiant avait du mal à retenir les dates historiques.
2. دانشجو در به خاطر سپردن تاریخ وقایع تاریخی مشکل داشت.
2
نگهداشتن
مترادف و متضاد
conserver
garder
maintenir
retenir quelque chose
چیزی را نگهداشتن
1. Grâce à nos doubles vitrages, l'appartement retient la chaleur.
1. به یاری شیشههای دوجداره، آپارتمان گرما را (در خود) نگه میدارد.
2. Tu dois retenir des bagages à la douane.
2. تو باید چمدانها را در گمرک نگه داری.
retenir quelqu'un
کسی را نگهداشتن
1. J'ai retenu Paul à déjeuner.
1. من "پل" را برای ناهار نگهداشتم.
2. La police a retenu le suspect pendant 24 heures.
2. پلیس مظنون را برای 24 ساعت نگهداشت.
3
رزرو کردن
مترادف و متضاد
réserver
retenir une chambre/une table...
اتاقی/میزی... را رزرو کردن
1. Avez-vous retenu du repas ?
1. غذا رزرو کردید؟
2. Nous avons retenu une table au restaurant.
2. ما یک میز در رستوران رزرو کردیم.
4
پذیرفتن
مترادف و متضاد
accepter
retenir une candidature
تقاضایی را پذیرفتن
Sa candidature a été retenue.
تقاضایش پذیرفته شد.
5
جلوی (کسی یا چیزی) را گرفتن
نگهداشتن
مترادف و متضاد
rattraper
ravaler
réprimer
lâcher
libérer
retenir la colère/les larmes/quelqu'un...
جلوی خشم/اشک/کسی... را نگهداشتن
1. Il m'a retenu alors que je glissais.
1. جلویم را نگهداشت برای همین سر خوردم.
2. Ne retiens pas la rire, libère-le.
2. خندهات را نگهندار، آزادش کن.
retenir son souffle
نفس خود را حبس کردن [جلوی نفس خود را نگهداشتن]
Comment retenir son souffle plus longtemps ?
چطور نفس خود را طولانیتر حبس کنیم؟
6
کسر کردن
کم کردن
مترادف و متضاد
déduire
retrancher
soustraire
retenir quelque chose (sur quelque chose)
چیزی را (از چیزی) کم کردن
1. Je pose 3 et je retiens 2.
1. 3 تا میگذارم و 2 تا کم میکنم.
2. On va retenir la cotisation de la Sécurité sociale sur les salaires.
2. قرار است سهم بیمه را از حقوق کم کنیم.
7
خود را بند کردن
خود را چسباندن
(se retenir)
مترادف و متضاد
agripper
se raccrocher
se retenir à quelque chose
خود را به چیزی چسباندن
1. Il s'est retenu à la corde pour éviter la chute.
1. خودش را به طناب چسباند تا از سقوطش جلوگیری کند.
2. Je me suis retenue à la rampe de l'escalier.
2. خودم را به نردبان پله چسباندم.
8
جلوی خود را گرفتن
(se retenir)
مترادف و متضاد
s'empécher
se retenir de (faire) quelque chose
جلوی خود را از (انجام) کاری گرفتن
1. Il se retient de son sentiment.
1. او جلوی احساسش را میگیرد.
2. Je n'ai pas pu me retenir de pleurer.
2. نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.
9
بند کردن
سد کردن، جلوی (چیزی) را نگهداشتن
مترادف و متضاد
contenir
endiguer
retenir les eaux/le gaz
(جریان) آب/گاز... را بند کردن
1. Les ouvriers ont retenu le gaz.
1. کارگران جریان گاز را بند کردند.
2. Un barrage construit pour retenir les eaux.
2. سدی ساخته شد تا جریان آب را بند کند.
10
جلب کردن (توجه و ...)
مترادف و متضاد
attirer
retenir l'attention
توجه را جلب کردن
Votre article a retenu toute mon attention.
مقالهتان تمام توجهام را جلب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
retardé
retarder
retardement
retardataire
retard
retenir l’attention
retentir
retentissant
retentissement
retenue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان