خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برگرداندن
2 . پس دادن
3 . بازگشتن (به)
4 . زیرورو کردن
5 . واژگون شدن
6 . سر خود را برگرداندن
7 . راجع به چیزی بودن
8 . این پهلو و آن پهلو کردن
9 . تحت تأثیر قرار دادن
10 . منقلب کردن
11 . دوباره بازگشتن
12 . (به عقب) رفتن
13 . پس دادن (مهمانی، حرف و...)
[فعل]
retourner
/ʁətuʁne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: retourné]
[حالت وصفی: retournant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برگرداندن
پشتورو کردن
retourner quelque chose
چیزی را برگرداندن
1. Elle a retourné la crêpe.
1. او کرپ را برگرداند.
2. Il avait retourné sa veste pour pouvoir empêcher de la rendre trempe.
2. کتش را پشتورو کرده بود تا اینکه بتواند جلوی خیس شدنش را بگیرد.
3. J'ai retourné mes poches, mais je ne l'ai pas trouvé.
3. جیبهایم را پشتورو کردم، اما پیدایش نکردم.
2
پس دادن
برگرداندن
مترادف و متضاد
réexpédier
retourner quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی برگرداندن
1. La ferme familiale retournera à son frère.
1. زمین خانوادگی به برادرش برخواهد گشت.
2. Le facteur m'a retourné un colis.
2. پستچی بسته را به من برگرداند.
3
بازگشتن (به)
برگشتن
مترادف و متضاد
revenir
retourner à [en] quelque part
به جایی برگشتن
1. Il est retourné tous les ans en Italie pour ses vacances.
1. او هر سال تعطیلات به ایتالیا بازگشت.
2. Il retourne régulièrement à Londres.
2. او مرتب به لندن برمیگردد.
3. Les enfants jouent pendant la récréation puis retournent en classe.
3. بچهها در زنگ تفریح بازی میکنند؛ سپس به کلاس برمیگردند.
4
زیرورو کردن
گشتن، هم زدن
مترادف و متضاد
remuer
ruminer
retourner quelque chose
چیزی را زیرورو کردن
1. Il avait retourné la poubelle.
1. او سطل زباله را زیرورو کرده بود.
2. Le cuisinier s'est mis à retourner des braises.
2. آشپز شروع کرد به هم زدن زغالها.
5
واژگون شدن
چپه شدن
(se retourner)
مترادف و متضاد
capoter
se retourner sur quelque chose
روی چیزی واژگون شدن
1. La voiture s'est retournée sur l'autoroute.
1. ماشین روی [در] اتوبان چپه شد.
2. On est en point de se retourner sur la vallée.
2. نزدیک بود روی دره چپه شویم. [ماشینمان چپه شود]
6
سر خود را برگرداندن
برگشتن
(se retourner)
se retourner (pour + infinitif)
سر خود را برگرداندن (تا + مصدر)
1. Il se retourna pour regarder si quelqu'un le suivait.
1. او سرش را برگرداند تا ببیند کسی دنبالش میکند یا نه.
2. Janet s’est retournée.
2. ژنت سرش را برگرداند.
3. Je me suis retourné et devinez qui j'ai vu à la table d'à côté ?
3. سرم را برگرداندم و حدس بزنید چه کسی را در میز کناری دیدم؟
7
راجع به چیزی بودن
به چیزی برگشتن
مترادف و متضاد
s'agir de
il retourne de quelque chose
راجع به چیزی بودن
1. Il en retourne.
1. راجع به آن است.
2. Tu sais de quoi il retourne ?
2. میدانی راجع به چیست؟
فعل غیرشخصی retourner
در این معنی، این فعل، جزو افعال غیرشخصی است.
8
این پهلو و آن پهلو کردن
خود را این پهلو و آن پهلو کردن
(se retourner)
se retourner dans son lit
توی تخت این پهلو و آن پهلو کردن
1. Il s'est retourné dans son lit toute la nuit.
1. او تمام شب توی تختش این پهلو و آن پهلو کرد.
2. Mon père était malade, il n'arrêtait pas de se retourner dans la lit.
2. پدرم مریض بود، مدام توی تخت این پهلو و آن پهلو کرد.
9
تحت تأثیر قرار دادن
اثر گذاشتن بر
informal
retourner quelque chose
بر چیزی اثر گذاشتن
1. Il est possible qu'il retourne nos opinions.
1. ممکن است که او بر نظراتمان اثر بگذارد.
2. Son discours a retourné le corps électoral.
2. صحبتهایش بر هیئت انتخابات اثر گذاشت.
10
منقلب کردن
متأثر کردن، ناراحت کردن
مترادف و متضاد
bouleverser
renverser
retourner quelqu'un
کسی را منقلب کردن
1. L'annonce de sa maladie m'a retourné.
1. خبر بیماریاش مرا منقلب کرد.
2. Tout ce que tu as dit m'a retourné complètement.
2. همه حرفهایت مرا کاملاً منقلب کرد.
11
دوباره بازگشتن
دوباره برگشتن، دوباره رفتن
مترادف و متضاد
repasser
retourner à [en] quelque part
به جایی دوباره برگشتن
1. Je suis retourné au bureau chercher le dossier.
1. دوباره به اداره برگشتم تا پرونده را بردارم.
2. Que préfères-tu ? Retourner à la village ou quoi ?
2. چی را دوست داری؟ دوباره بازگشتن به روستا یا چی؟
12
(به عقب) رفتن
بازگشتن، افت کردن
مترادف و متضاد
retomber
retourner en arrière
به عقب بازگشتن
1. Avec la guerre, ce pays est retourné cinquante ans en arrière.
1. این کشور با جنگ پنجاه سال به عقب بازگشت.
2. Ton pays, n'est-il pas retourné en arrière ?
2. کشورت به عقب بازنگشته است؟
13
پس دادن (مهمانی، حرف و...)
بازگرداندن (به، به سمت)، برگرداندن
retourner un argument/compliment... (contre quelqu'un)
استدلالی/تعریفی... را (به کسی) بازگرداندن
1. Je pourrais vous retourner votre critique.
1. من میتوانم انتقادتان را بهتان برگردانم.
2. Ma mère a retourné son compliment contre lui.
2. مادرم تعریفش را به او بازگرداند.
3. Son argument a été retourné contre lui.
3. استدلالش به او بازگشت.
retourner quelque chose contre quelqu'un
چیزی را به سمت کسی برگرداندن
Il retourna le pistolet contre lui-même.
او تفنگ را به سمت خودش برگرداند.
تصاویر
کلمات نزدیک
retournement
retour
retoucher
retouche
retors
retracer
retrait
retraite
retraiter
retraité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان