خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (لباس) پوشیدن
2 . روکش کردن
3 . (حالتی را) به خود گرفتن
[فعل]
revêtir
فعل گذرا
[گذشته کامل: revêtu]
[حالت وصفی: revêtant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(لباس) پوشیدن
1.Revêtir un manteau
1. کت پوشیدن
2
روکش کردن
پوشاندن
1.Revêtir un mur de papier peint
1. دیواری را کاغذ دیواری کردن (کاغذ دیواری پوشاندن)
3
(حالتی را) به خود گرفتن
(حالتی را) پیدا کردن
1.Une lutte qui pouvait revêtir un caractère si dangereux.
1. مبارزهای که میتوانست خطرناک بشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
revêtement de sol
revêtement
revêche
revue
revolver
rez-de-chaussée
reçu
rf
rhabiller
rhapsodie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان