خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرخ
2 . چرخ و فلک (حرکتی در ژیمناستیک)
[اسم]
la roue
/ʀu/
قابل شمارش
مونث
1
چرخ
تایر (ماشین)
1.La roue de cette voiture était mal fixée.
1. چرخ این ماشین بد جاافتاده بود.
2.La roue du vieux moulin tourne encore.
2. چرخ آسیاب قدیمی هنوز میچرخد.
2
چرخ و فلک (حرکتی در ژیمناستیک)
تصاویر
کلمات نزدیک
roucouler
rouble
roublardise
roublard
rouage
rouen
rouer
rouerie
rouet
rouge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان