خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خون ریزی داشتن
[فعل]
saigner
/seɲe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: saigné]
[حالت وصفی: saignant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خون ریزی داشتن
1.Je me suis coupé : je saigne maintenant.
1. خودم را زخمی کردهام (بریدم)؛ الان خونریزی دارم.
2.Je saigne du nez lorsqu'il fait trop chaud.
2. هنگامی که هوا خیلی گرم شود از دماغم خونریزی دارم [خون دماغ میشوم].
تصاویر
کلمات نزدیک
saignement
saignant
sahara
sagittaire
sagesse
saignée
saillant
saillie
saillir
sain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان