خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرخشده
[صفت]
sauté
/sote/
قابل مقایسه
1
سرخشده
سرخکرده
1.La viande était accompagnée de petites pommes de terre sautées.
1. گوشت با سیبزمینیهای کوچک سرخشده همراه بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sautiller
sautillant
sauteuse
sauterie
sauterelle
sauté de porc
sauvage
sauvagement
sauvageon
sauvagerie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان