خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پریدن
2 . تفت دادن
3 . از (چیزی) رد شدن
4 . جا انداختن
[فعل]
sauter
/sote/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: sauté]
[حالت وصفی: sautant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پریدن
مترادف و متضاد
bondir
1.L'image de télévision saute.
1. تصویر تلویزیون پرید.
2.La plomb a sauté.
2. فیوز پرید.
sauter dans/hors de... quelque chose
توی/بیرون از... چیزی پریدن
1. Il a sauté dans un taxi.
1. او پرید توی تاکسی.
2. Le lapin saute hors de sa cage.
2. خرگوش به بیرون از قفسش میپرد.
sauter par-dessus quelque chose
از بالای چیزی پریدن
Nous avons sauté par-dessus la barrière.
ما از بالای مانع پریدیم.
sauter par la fenêtre
از پنجره پریدن
sauter en parachute
با چتر پریدن
sauter de joie
از خوشحالی پریدن
sauter à cloche-pied
روی یک پا پریدن
sauter à la corde
از روی طناب پریدن [طناب زدن]
Sauter d'un sujet à l'autre
از موضوعی به موضوع دیگر پریدن
2
تفت دادن
sauter quelque chose
چیزی را تفت دادن
J'ai sauté les légumes.
من سبزیجات را تفت دادم.
3
از (چیزی) رد شدن
از روی (چیزی) رد شدن
مترادف و متضاد
franchir
Sauter un obstacle/le mur...
از مانعی/دیواری... رد شدن
4
جا انداختن
از نظر انداختن
مترادف و متضاد
omettre
Sauter un mot/un passage...
کلمهای/پاراگرافی... را جا انداختن
Dans un roman il faut ne rien omettre, ne rien sauter.
در خواندن یک رمان نباید چیزی را حذف کرد و چیزی را جا انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
saute-mouton
saute
saut à skis
saut à l’élastique
saut à la perche
sauter au plafond
sauter aux yeux
sauter de joie
sauter du coq à l'âne
sauter sur l'occasion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان