خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشخصات
[اسم]
le signalement
/siɲalmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
مشخصات
نشانی
1.Il a fourni le signalement de son agresseur.
1. او مشخصات متجاوزش را داد [بیان کرد].
2.Le témoin a fait le signalement du suspect à la police.
2. شاهد مشخصات مظنون را به پلیس داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
signal
sigle
siffloter
sifflotement
sifflet
signaler
signalisation
signaliser
signalétique
signataire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان