خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همزمان
[قید]
simultanément
/simyltanemɑ̃/
غیرقابل مقایسه
1
همزمان
با هم
1.L'inspecteur a résolu simultanément les deux affaires.
1. بازرس همزمان دو پرونده را حل کرده است.
2.Les deux concerts ont eu lieu simultanément sur deux scènes différentes.
2. دو کنسرت همزمان در دو سن [صحنه] متفاوت برگزار شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
simultané
simuler
simulation
simulateur
simulacre
sincère
sincèrement
sincérité
singapour
singe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان