Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . منزوی
2 . تک و تنها
[صفت]
solitaire
/sɔlitɛʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: solitaire]
[مذکر قبل از حرف صدادار: solitaire]
[جمع مونث: solitaires]
[جمع مذکر: solitaires]
1
منزوی
گوشهگیر
1.C'est un navigateur solitaire.
1. او یک ملوان منزوی است.
2.Les chats sont des animaux solitaires.
2. گربهها حیوانات گوشهگیری هستند.
2
تک و تنها
انفرادی، تکی
1.C'est une vieille dame solitaire.
1. او یک زن پیر تک و تنها است.
2.Vie solitaire.
2. زندگی انفرادی.
تصاویر
کلمات نزدیک
soliste
soliloque
solidité
solidifier
solidement
solitude
sollicitation
solliciter
sollicitude
solo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان