خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (صدای) زنگ
[اسم]
la sonnerie
/sɔnʀi/
قابل شمارش
مونث
1
(صدای) زنگ
1.La sonnerie insistante du téléphone m'a réveillé.
1. زنگ متوالی تلفن مرا بیدار کرد.
2.Sous le préau, la sonnerie annonçait la fin de la récréation.
2. در حیاط سرپوشیده (مدرسه) (صدای) زنگ پایان زنگ تفریح را اعلام میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sonner
sonnant
sonia
songeur
songer
sonnet
sonnette
sonné
sonore
sonorisation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان