خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نفس
[اسم]
le souffle
/sufl/
قابل شمارش
مذکر
1
نفس
دم
1.Il a monté les escaliers à pied, il a du mal à reprendre son souffle.
1. او پلهها را بالا رفت و در بازیافتن نفسش دچار مشکل شد.
2.Il fait si froid que je peux voir mon propre souffle.
2. هوا آنقدر سرد است که من میتوانم نفس خودم را ببینم.
تصاویر
کلمات نزدیک
soufflant
soudure
soudoyer
soudeur
souder
souffler
souffler comme un bœuf
soufflerie
soufflet
souffleur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان