خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناشنوا
2 . (صدای) گرفته
[صفت]
sourd
/suʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: sourde]
[جمع مونث: sourdes]
[جمع مذکر: sourds]
1
ناشنوا
کر
1.Beethoven a composé ses symphonies quand il était sourd.
1. "بتهون" هنگامی که ناشنوا بوده سمفونیهایش را ساخته است.
2.Je communique en langue des signes avec mon frère sourd.
2. من با زبان اشاره با برادر ناشنوایم ارتباط برقرار میکنم.
2
(صدای) گرفته
خفه
1.J'ai entendu un bruit sourd.
1. من صدای گرفتهای شنیدم.
2.Le livre a fait un bruit sourd en tombant au sol.
2. کتاب به هنگام افتادن روی زمین صدای خفهای ایجاد کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sourciller
sourcil
source
soupçonné
soupçonneux
sourd-muet
sourdine
souriant
souriceau
souricière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان