خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاردک (شیرینیپزی)
2 . کفچهنوک (پرنده)
[اسم]
la spatule
/spatyl/
قابل شمارش
مونث
1
کاردک (شیرینیپزی)
1.Il a acheté une nouvelle spatule.
1. او یک کاردک (شیرینیپزی) جدید خریده است.
2.Le pâtissier répartit la pâte dans le moule à l'aide d'une spatule.
2. قناد خمیر را به کمک یک کاردک (شیرینیپزی) قسمت میکند.
2
کفچهنوک (پرنده)
تصاویر
کلمات نزدیک
spatial
spasmophilie
spasme
spartiate
sparadrap
speaker
spectacle
spectacle de rue
spectacle son et lumière
spectaculaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان