خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (بر انجام کاری) نظارت کردن
[فعل]
superviser
/sypɛʁvizˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(بر انجام کاری) نظارت کردن
1.un metteur en scène se doit de superviser de fort près le montage de son film.
1. یک کارگردان باید از نزدیک بر مونتاژ فیلمش نظارت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
superstition
superstitieux
superpuissance
superproduction
superposition
supervision
supplanter
suppliant
supplice
supplicier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان