خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نظارت
[اسم]
la supervision
/sypɛʀvizjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
نظارت
بازنگری
1.Le stagiaire travaille sous ma supervision.
1. کارآموز تحت نظارت من کار میکند.
2.Robert travaille à la supervision.
2. "روبرت" در (بخش) نظارت کار میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
superviser
superstition
superstitieux
superpuissance
superproduction
supplanter
suppliant
supplice
supplicier
supplier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان