1 . همدردی کردن
[فعل]

sympathiser

/sɛ̃patize/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: sympathisé] [حالت وصفی: sympathisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 همدردی کردن تفاهم داشتن، موافق بودن

  • 1.Il sympathise avec ce courant politique.
    1. او با این جریان سیاسی موافق است.
  • 2.Nous sympathisons avec la douleur des familles de cet accident.
    2. ما با رنج خانواده‌های این حادثه همدردی می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان