خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همدردی کردن
[فعل]
sympathiser
/sɛ̃patize/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: sympathisé]
[حالت وصفی: sympathisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
همدردی کردن
تفاهم داشتن، موافق بودن
1.Il sympathise avec ce courant politique.
1. او با این جریان سیاسی موافق است.
2.Nous sympathisons avec la douleur des familles de cet accident.
2. ما با رنج خانوادههای این حادثه همدردی میکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
sympathisant
sympathique
sympathie
sympa
symboliser
symphonie
symphonique
symptomatique
symptôme
symétrie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان