خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (عمل) رنگ کردن
2 . رنگ مو
3 . شناخت سطحی
[اسم]
la teinture
/tɛ̃tyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
(عمل) رنگ کردن
2
رنگ مو
1.Mon épouse s'est fait faire une teinture blonde.
1. همسرم داده است برایش رنگ موی بلوند بزنند.
3
شناخت سطحی
آشنایی مختصر
تصاویر
کلمات نزدیک
teinter
teinte
teint
teindre
teigneux
teinturerie
teinturier
tej
tel
tel père tel fils
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان