خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشو
[اسم]
le tiroir
/tiʀwaʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
کشو
1.Je garde mes chaussettes dans le tiroir du haut.
1. من جورابهایم را در کشوی بالایی نگه میدارم.
2.Je range les couverts dans le tiroir du buffet.
2. من کارد و چنگالها را در کشوی بوفه میچینم.
تصاویر
کلمات نزدیک
tireur
tirette
tiret bas
tiret
tirer à quelqu'un une épine du pied
tiroir-caisse
tiré
tisane
tison
tisonnier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان